جدول جو
جدول جو

معنی نازک بدن - جستجوی لغت در جدول جو

نازک بدن
کسی که پوست بدنش نرم و لطیف باشد
تصویری از نازک بدن
تصویر نازک بدن
فرهنگ فارسی عمید
نازک بدن
(زُ بَ دَ)
معشوق. هر که بدن لطیف دارد. (فرهنگ نظام). کنایه از معشوق باریک میان لطیف تن. (انجمن آرا). معشوق لطیف و زیبا. (ناظم الاطباء). که تنی لطیف و ظریف و زودرنج دارد. تنک پوست. لطیف اندام:
نازک بدنی که می نگنجد
در زیر قبا چو غنچه در پوست.
سعدی.
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان.
حافظ.
چنان نازک بدن باشد که گر آری بگلزارش
به پا از سایۀ مژگان بلبل می رود خارش !
؟
لغت نامه دهخدا
نازک بدن
(زُ بَ دَ)
نوعی از رستنی باشد شبیه به بستان افروز لیکن ساقش سرخ و خوش رنگ می باشد و بعضی گویند سرخ مرد همانست. (برهان قاطع). آن را سرخ مرد نیز خوانند. (فرهنگ نظام بنقل از جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) ، در هندوستان نوعی از کنار که بسیار شیرین و تنک پوست بود و آن را پیوند کنند. (آنندراج) ، یک قسم گلی سرخ، قسمی از عناب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نازک بدن
نازک تن نازک اندام، سرخ مرو (از گیاهان)، چیلان هندی، نازک برگ: گونه ای گل سرخ آنکه تنی لطیف دارد لطیف اندام نازک تن، یکی از گونه های تاج خروس است که آنرا سرخ مرو نیز گویند، در هندوستان بگونه ای عناب اطلاق شود که میوه اش بسیار شیرین است، قسمی گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
نازک بدن
طره، ظریف، لطیف، نازک تن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازک بینی
تصویر نازک بینی
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازک بین
تصویر نازک بین
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
فرهنگ فارسی عمید
(زُ بَ دَ)
نازک بدن بودن. ظرافت و لطافت. صفت و حالت نازک بدن:
شمع گر با تو کند دعوی نازک بدنی
کشتنی، سوختنی باشد و گردن زدنی.
فطرت
لغت نامه دهخدا
(طَ چَ / چِ کَ دَ)
نازک شدن گوشت، ترد و زودپز شدن آن بعلاج، مانند در برف و یخ نهادن یا در ماست و امثال آن خوابانیدن آن یا برگ انجیر یا انجیر نارس در دیگ گوشت کردن یا پاشیدن گرد انجیر خام خشکانیده بر آن، و امثال آن. (یادداشت مؤلف). لغومه. (تاج المصادر بیهقی). و نیز رجوع به نازک شود
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
باریک بین. دقیق. موشکاف. نکته سنج
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناوک زدن
تصویر ناوک زدن
ناوک انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
نرمرفتار، خوش آوا آنکه ادا و اطوار لطیف دارد: خوش ادا: یک شیوه حاصلم زتو نازک ادا نشد گویا دل شهید مرا خونبها نشد. (جلال اسیر)، خوش آواز خوش الحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک بینی
تصویر نازک بینی
باریک بینی موشکافی، نکته سنجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازل شدن
تصویر نازل شدن
از بالا بپائین آمدن، فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازکشیدن
تصویر نازکشیدن
تحمل نازکردن، قبول تقاضاهای کسی انجام دادن تمنیات کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تر و تازه نازک تن -1 تنی تر و تازه و جوان بدنی لطیف و با طراوت، دارای بدنی تر و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک بین
تصویر نازک بین
باریک بین موشکاف، نکته سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک شدن
تصویر نازک شدن
ترد و زود پز شدن گوشت و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک بدنی
تصویر نازک بدنی
کیفیت و حالت نازک بدن نازک تنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک بین
تصویر نازک بین
باریک بین، دقیق، نازک اندیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناز کردن
تصویر ناز کردن
((کَ دَ))
از روی عشوه و ناز خودداری کردن، کرشمه آمدن، به خود بالیدن و فخر کردن
فرهنگ فارسی معین
باریک بین، دقیق، موشکاف، نازک اندیش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
Thin
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
maigrir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
adelgazar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
পাতলা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
पतला करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
assottigliare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
chudnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
dünner machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
dunner maken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
робити тонким
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
тончать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
emagrecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نازک کردن
تصویر نازک کردن
mengurangi ketebalan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی